خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سردخانه
[اسم]
mortuary
/ˈmɔːrtʃueri/
قابل شمارش
[جمع: mortuaries]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سردخانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سردخانه
1.They put the body in the hospital mortuary.
1. آنها جسد را در سردخانه ی بیمارستان گذاشتند.
تصاویر
کلمات نزدیک
mortify
mortified
mortification
mortgage
morteza
mosaic
moscow
moslem
mosque
mosquito
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان