خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عرف
2 . هنجار
3 . میانگین
[اسم]
norm
/nɔːrm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عرف
رسم
مترادف و متضاد
convention
1.Short-term job contracts are the norm nowadays.
1. قراردادهای شغلی کوتاهمدت این روزها عرف است.
2
هنجار
معیار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هنجار
نرم
cultural and social norms
هنجارهای فرهنگی و اجتماعی
3
میانگین
حد متوسط
1.It deviates from the norm.
1. آن از حد متوسط انحراف دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
norfolk island pine
nordic walking
nordic skiing
nordic
nora
norma
normal
normal distribution
normalcy
normality
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان