1 . مانع 2 . انسداد 3 . منع
[اسم]

obstruction

/əbˈstrʌkʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مانع راه‌بند، سد

معادل ها در دیکشنری فارسی: سد معبر
  • 1.There's some kind of obstruction on the railway tracks.
    1. نوعی مانع روی ریل‌های راه‌آهن وجود دارد.

2 انسداد بندآوری، مسدودسازی

معادل ها در دیکشنری فارسی: انسداد سد کارشکنی گرفتگی

3 منع جلوگیری

Obstruction of justice
جلوگیری از (اجرای) عدالت
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان