خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مانع
2 . انسداد
3 . منع
[اسم]
obstruction
/əbˈstrʌkʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مانع
راهبند، سد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سد معبر
1.There's some kind of obstruction on the railway tracks.
1. نوعی مانع روی ریلهای راهآهن وجود دارد.
2
انسداد
بندآوری، مسدودسازی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انسداد
سد
کارشکنی
گرفتگی
3
منع
جلوگیری
Obstruction of justice
جلوگیری از (اجرای) عدالت
تصاویر
کلمات نزدیک
obstruct
obstreperous
obstinately
obstinate
obstinacy
obstructive
obtain
obtainable
obtainment
obtrusive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان