خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شغل
2 . اشغال
3 . سکونت
4 . سرگرمی
[اسم]
occupation
/ˌɑk.jəˈpeɪ.ʃən/
قابل شمارش
1
شغل
حرفه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شغل
مشغله
اشتغال
مترادف و متضاد
job
profession
work
1.You have to give your name, age and occupation on the application form.
1. شما باید نام، سن و شغل خود را در فرم ثبتنام بنویسید.
2
اشغال
تصرف
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اشغال
تصرف
the Roman occupation of Britain
اشغال بریتانیا توسط رومیان
3
سکونت
اقامت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسکان
اشغال
مترادف و متضاد
residency
a property suitable for occupation by older people
ملکی مناسب برای سکونت سالمندان
4
سرگرمی
1.He has a few occupations, such as gardening and woodwork.
1. او چند تا سرگرمی دارد، مانند باغبانی و کار با چوب.
تصاویر
کلمات نزدیک
occupant
occupancy
occult
occlusion
occlude
occupational
occupational burnout
occupational therapist
occupational therapy
occupied
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان