Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . معمولا
[قید]
on average
/ɑn ˈævərɪʤ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
معمولا
عموما
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به طور متوسط
1.On average, American firms remain the most productive in the world.
1. عموما، فیلمهای آمریکایی همچنان پرفروشترین فیلمهای جهان هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
on approval
on and on
on and off
on an irregular basis
on an individual basis
on balance
on behalf of
on bended knee
on best behavior
on board
کلمات نزدیک
on and on
on and off
on all fours
on account of
on account
on balance
on behalf of
on board
on cloud nine
on cloud seven
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان