خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . روزی
[قید]
one day
/wʌn deɪ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
روزی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
روزی
1.One day, a letter arrived.
1. روزی، نامه ای رسید.
2.One day, I will go to Germany.
2. روزی، به آلمان خواهم رفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
one by one
one another
one
oncoming
oncology
one foot in the grave
one half
one hundred
one hundred and five
one hundred thousand
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان