خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سازمان
2 . ساماندهی
3 . نظم
4 . برنامهریزی
[اسم]
organization
/ˌɔːr.gə.nəˈzeɪ.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سازمان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تشکل
تشکیلات
سازمان
سازمانی
نمایندگی
ارگان
مترادف و متضاد
company
corporation
firm
institution
1.The Mafia began as a secret terrorist organization.
1. مافیا به عنوان یک سازمان تروریستی مخفیانه شروع به کار کرد.
the World Health Organization
سازمان بهداشت جهانی
The World Health Organization has recognized alcoholism as a disease since 1951.
سازمان بهداشت جهانی، از سال 1951 اعتیاد به الکل را به عنوان یک بیماری شناخته است.
2
ساماندهی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سازماندهی
ساماندهی
مترادف و متضاد
management
running
1.He didn't want to be involved in the organization of the conference, although he agreed to attend.
1. او تمایل نداشت که در ساماندهی همایش نقش داشته باشد، اگرچه پذیرفت [که در] شرکت کند.
2.I leave most of the organization of these conferences to my assistant.
2. من بیشتر ساماندهی این کنفرانسها را به دستیارم میسپارم.
3
نظم
مترادف و متضاد
order
1.I'm trying to improve the organization of my computer files.
1. من دارم سعی میکنم نظم فایلهای کامپیوترم را بهبود ببخشم.
2.She is highly intelligent but her work lacks organization.
2. او خیلی باهوش است ولی کارش فاقد نظم است.
4
برنامهریزی
تدارک
مترادف و متضاد
arrangement
coordination
planning
1.A wedding takes a lot of organization.
1. یک عروسی تدارک زیادی میطلبد.
2.She's busy with the organization of her daughter's wedding.
2. او مشغول برنامهریزی عروسی دخترش است.
تصاویر
کلمات نزدیک
organist
organism
organise
organically
organic food
organization chart
organizational
organize
organized
organized crime
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان