1 . بیرون 2 . بیرون 3 . بیرونی 4 . خارجی 5 . نامحتمل 6 . باند سرعت 7 . بیرون
[قید]

outside

/ɑʊtˈsɑɪd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیرون

معادل ها در دیکشنری فارسی: برون بیرون ددر
مترادف و متضاد outdoors indoors inside
  • 1.It's cold outside!
    1. بیرون هوا سرد است!
to eat/go... outside
بیرون غذا خوردن/رفتن و...
  • 1. Should we eat outside as long as the weather is so nice?
    1. برویم بیرون غذا بخوریم حالا که هوا اینقدر خوب است؟
  • 2. Why don't you go outside and play for a little while?
    2. چرا بیرون نمی‌روی و مدت کوتاهی بازی نمی‌کنی؟
کاربرد قید outside به معنای بیرون
معادل فارسی قید outside "بیرون" است. قید outside اشاره دارد به چیزی که در بیرون یک اتاق، ساختمان و یا محفظه است. مثال:
"!It's cold outside" (بیرون هوا سرد است!)
"?Should we eat outside as long as the weather is so nice" (برویم بیرون غذا بخوریم حالا که هوا آنقدر خوب است؟)
[حرف اضافه]

outside

/ɑʊtˈsɑɪd/

2 بیرون خارج

معادل ها در دیکشنری فارسی: خارج
مترادف و متضاد out inside
to live/wait... outside someplace
خارج از جایی زندگی کردن/صبر کردن و...
  • 1. He lives just outside Birmingham.
    1. او درست خارج از "بیرمنگام" زندگی می‌کند.
  • 2. She waited outside his room for nearly two hours.
    2. او تقریبا دو ساعت بیرون اتاقش منتظر ماند.
just outside
دقیقا خارج/بیرون
  • We live in a small village just outside Leeds.
    ما در روستایی کوچک دقیقا خارج شهر "لیدز" زندگی می‌کنیم.
outside working hours
خارج از ساعت کاری
  • You may do as you wish outside working hours.
    شما می‌توانید خارج از ساعت کاری، هر کاری که دوست دارید انجام دهید.
کاربرد حرف اضافه outside به معنای بیرون یا خارج
معادل فارسی حرف اضافه outside "بیرون" یا "خارج" است. این حرف اضافه به مکانی در خارج یا بیرون از چیزی یا مکانی دیگر اشاره دارد. مثال:
".She waited outside his room for nearly two hours" (او تقریبا دو ساعت بیرون اتاقش منتظر ماند.)
".He lives just outside Birmingham" (او درست خارج از "بیرمنگام" زندگی می‌کند.)

نکته: outside در مفهوم بیرون یا خارج می‌تواند به معنای "جزء چیزی نبودن" نیز اشاره داشته باشد. مثال:
".The matter is outside my area of responsibility" (این مسئله خارج از محدوده مسئولیت من است.)
[صفت]

outside

/ɑʊtˈsɑɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more outside] [حالت عالی: most outside]

3 بیرونی

مترادف و متضاد exterior external outdoor indoor interior
  • 1.The outside walls are damp.
    1. دیوارهای بیرونی نمناک هستند.
outside world
دنیای بیرون
  • They felt cut off from the outside world.
    آنها حس کردند رابطه‌شان با دنیای بیرون قطع شده است.
an outside light
چراغ بیرونی
کاربرد صفت outside به معنای بیرونی
معادل فارسی صفت outside "بیرونی" است. این صفت به توصیف چیزی که در خارج از چیزی دیگر قرار دارد، می‌پردازد. البته به چیزی که در داخل ساختمان قرار ندارد نیز اشاره دارد. مثال:
"an outside light" (چراغ بیرونی)
".The outside walls are damp" (دیوارهای بیرونی [خارجی] نمناک هستند.)

4 خارجی

  • 1.The company has called in outside experts.
    1. شرکت متخصصین خارجی را فراخوانده است.
  • 2.We plan to use an outside firm of consultants.
    2. ما قصد داریم از یک شرکت مشاورین خارجی کمک بگیریم.

5 نامحتمل بعید

outside chance
شانس نامحتمل
  • They have only an outside chance of winning.
    آنها تنها یک شانس نامحتمل برای برنده شدن داشتند.
[اسم]

the outside

/ɑʊtˈsɑɪd/
قابل شمارش

6 باند سرعت باند سبقت

مترادف و متضاد outside lane
on the outside
در باند سرعت
  • Always overtake on the outside.
    همیشه در باند سرعت سبقت بگیرید.

7 بیرون

the outside of
بیرون
  • 1. I walked around the outside of the building.
    1. من بیرون آن ساختمان قدم زدم.
  • 2. The outside of the house needs painting.
    2. بیرون خانه به نقاشی نیاز دارد.
from the outside
از بیرون
  • 1. I didn't go into the temple—I only saw it from the outside.
    1. من داخل معبد نرفتم؛ فقط از بیرون آن را دیدم.
  • 2. You can't open the door from the outside.
    2. شما نمی‌توانید در را از بیرون باز کنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان