Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . بیگانه
2 . غیر عضو
3 . فرد ضعیف/کمشانس در یک مسابقه
[اسم]
outsider
/aʊtˈsaɪdər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیگانه
غریبه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خارجی
غریبه
آدم غریبه
غیرخودی
1.I’m an outsider, the only foreign woman in the group.
1. من یک بیگانهام، تنها زن خارجی در گروه.
2
غیر عضو
3
فرد ضعیف/کمشانس در یک مسابقه
آن تیم یا فردی که انتظار برد از او نمیرود
1.A complete outsider won this year's award.
1. یک فرد کاملا ضعیف و کمشانس جایزه امسال را برنده شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
outside of
outside noisy inside empty
outside mirror
outside loop
outside linebacker
outsider art
outsider music
outsize
outsized
outskirts
کلمات نزدیک
outside line
outside lane
outside chance
outside broadcast
outside
outsize
outskirts
outsmart
outspend
outspoken
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان