1 . پانتومیم
[اسم]

pantomime

/ˈpæntəmaɪm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پانتومیم نمایش صامت

معادل ها در دیکشنری فارسی: پانتومیم لال‌بازی
  • 1.He has also appeared in pantomime.
    1. او همچنین در پانتومیم نقش آفرینی کرده بود.
  • 2.We took the children to a pantomime.
    2. ما بچه ها را به نمایش صامت بردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان