خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عبور کردن
[فعل]
to pass through
/pæs θru/
فعل گذرا
[گذشته: passed through]
[گذشته: passed through]
[گذشته کامل: passed through]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
عبور کردن
رد شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عبور کردن
گذر کردن
1.We were passing through, so we thought we'd come and say hello.
1. ما داشتیم عبور میکردیم، برای همین فکر کردیم بیاییم و سلامی بکنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
pass the buck
pass round
pass out
pass on
pass off
pass up
passable
passage
passageway
passenger
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان