خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تعمیر کردن
2 . آشتی کردن
3 . وصله زدن
[فعل]
to patch up
/pˈætʃ ˈʌp/
فعل گذرا
[گذشته: patched up]
[گذشته: patched up]
[گذشته کامل: patched up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تعمیر کردن
درست کردن
informal
1.Just to patch the boat up will cost £10 000.
1. فقط تعمیر کردن قایق 10،000 پوند هزینه خواهد داشت.
2
آشتی کردن
informal
1.Have you tried patching things up with her?
1. سعی کردهای با او آشتی کنی؟
3
وصله زدن
بخیه زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وصلهپینه کردن
informal
1.The doctor will soon patch you up.
1. دکتر به زودی (زخم) شما را بخیه میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
patch
patas
pat
pasty
pastureland
patched
pate
patent
patent leather
patently
کلمات نزدیک
patch
pat someone on the back
pat is jean's sister.
pat
pasty
patchwork
patchy
pate
patel
patella
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان