[فعل]

to pat

/pæt/
فعل گذرا
[گذشته: patted] [گذشته: patted] [گذشته کامل: patted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نوازش کردن دست نوازش بر سر کسی کشیدن، دست کشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نوازش کردن
  • 1.She patted the dog on the head.
    1. او سر سگ را نوازش کرد.
[اسم]

pat

/pæt/
قابل شمارش

2 ضربه ملایم نوازش

  • 1.He gave me a pat on the shoulder.
    1. او به شانه‌ام ضربه‌ای ملایم زد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان