Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نوازش کردن
2 . ضربه ملایم
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to pat
/pæt/
فعل گذرا
[گذشته: patted]
[گذشته: patted]
[گذشته کامل: patted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نوازش کردن
دست نوازش بر سر کسی کشیدن، دست کشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نوازش کردن
1.She patted the dog on the head.
1. او سر سگ را نوازش کرد.
[اسم]
pat
/pæt/
قابل شمارش
2
ضربه ملایم
نوازش
1.He gave me a pat on the shoulder.
1. او به شانهام ضربهای ملایم زد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pasty
pastureland
pasture
pastry
pastrami
patas
patch
patch up
patched
pate
کلمات نزدیک
pasty
pasture
pastry
pastoral
pastor
pat is jean's sister.
pat someone on the back
patch
patch up
patchwork
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان