خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رسم
[اسم]
precedent
/ˈpresɪdənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رسم
سنت، روال، سابقه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سابقه
مترادف و متضاد
custom
model
1.historical precedents
1. رسوم تاریخی
2.Such protests are without precedent in recent history.
2. این نوع اعتراضها در تاریخ معاصر سابقهای ندارند.
تصاویر
کلمات نزدیک
precedence
precede
precautionary
precaution
precariously
preceding
precept
precinct
precious
precious metal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان