خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دنبال کردن
[فعل]
to pursue
/pərˈsu/
فعل گذرا
[گذشته: pursued]
[گذشته: pursued]
[گذشته کامل: pursued]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دنبال کردن
تعقیب کردن، به دنبال رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پی گرفتن
تعقیب کردن
جستجو کردن
دنبال کردن
formal
مترادف و متضاد
chase
go after
hunt
avoid
flee
1.Ernie rowed up the river, pursuing it to its source.
1. "ارنی" به هدف دنبال کردن منشأ رود، آن را با قایق طی کرد.
2.The senior wanted to pursue urban affairs as his life's work.
2. مقام ارشد میخواست به عنوان کار به دنبال روابط شهری برود.
3.We pursued the bicycle thief until he vanished from our vision.
3. ما دزد دوچرخه را تعقیب کردیم تا وقتی که از دیدرس ما خارج شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
purser
purse
purr
purposely
purposeless
pursuer
pursuit
purée
pus
push
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان