خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تصدیق کردن
[فعل]
to ratify
/ˈrætəˌfaɪ/
فعل گذرا
[گذشته: ratified]
[گذشته: ratified]
[گذشته کامل: ratified]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تصدیق کردن
تصویب کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تصدیق کردن
تصویب کردن
1.They need to ratify the treaty by the end of the year.
1. آنها باید تا آخر سال، آن معاهده را تصدیق کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
ratification
rather than
rather
rate
ratchet
rating
ratings
ratio
ration
rational
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان