خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . واقعی
2 . اصلی
3 . بزرگ
[صفت]
real
/riːl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more real]
[حالت عالی: most real]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
واقعی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حقیقی
راستین
واقعی
مترادف و متضاد
actual
factual
genuine
actual
imaginary
unreal
1.He's not real you know, he's just a character in a book.
1. او واقعی نیست میدانی که، فقط شخصیتی در یک کتاب است.
2.The two principal actors are brothers in real life.
2. دو هنرپیشه اصلی در زندگی واقعی برادر هستند.
real leather
چرم واقعی
2
اصلی
1.The real difficulty was the language, because my children don't speak English.
1. دشواری اصلی زبان بود، زیرا بچههای من انگلیسی صحبت نمیکنند.
2.The real problem, of course, is money.
2. مشکل اصلی، بیگمان، پول است.
3
بزرگ
بسیار
1.I have a real problem.
1. من یک مشکل بزرگ دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
reagent
reaffirm
ready-to-wear
ready-made
ready meal
real estate
real estate agency
real estate agent
real life
real pleasure
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان