خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پناهنده
[اسم]
refugee
/ˌref.jʊˈdʒiː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پناهنده
آواره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پناهنده
1.Thousands of refugees fled across the border.
1. هزاران آواره از مرز فرار کردند.
a refugee camp
اردوگاه پناهندگان
تصاویر
کلمات نزدیک
refuge
refueling
refuel
refrigerator
refrigeration
refulgent
refund
refurbish
refurbishment
refusal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان