خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آرامش
[اسم]
relaxation
/ˌriː.lækˈseɪ.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آرامش
تمدد اعصاب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آسایش
استراحت
تمدد
مترادف و متضاد
calm
composure
mental repose
tranquillity
anxiety
1.He plays the piano for relaxation.
1. او برای آرامش پیانو می نوازد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
relax
relatively
relative
relationship
relation
relaxed
relaxing
relay
release
relegate
کلمات نزدیک
relax
relativity
relatively
relative pronoun
relative clause
relaxed
relaxing
relay
relay race
release
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان