خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آوازه
[اسم]
reputation
/ˌrɛpjəˈteɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آوازه
شهرت، خوشنامی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آبرو
آوازه
حیثیت
وجهه
شهرت
معروفیت
مترادف و متضاد
name
repute
to have the reputation of ...
به ... شهرت داشتن
She has the reputation of being a good doctor.
او به دکتر خوبی بودن شهرت دارد.
a good/bad reputation
آوازه/شهرت خوب/بد
The hotel has a good reputation.
این هتل آوازه خوبی دارد.
to earn/establish/build a reputation
شهرت/آوازه بهدست آوردن/ایجاد کردن/ساختن
It's really hard to build a reputation in this line of work.
شهرت ساختن در این حوزه کاری واقعاً سخت است.
reputation as something
شهرت بهعنوان چیزی
She soon acquired a reputation as a first-class cook.
او زود بهعنوان یک آشپز درجه یک شهرت کسب کرد.
reputation for something/for doing something
شهرت در چیزی/در انجام کاری
I'm aware of Mark's reputation for being late.
من از شهرت "مارک" در دیر آمدن آگاه هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
reputable
repulsive
repulsion
repulse
repugnant
repute
reputed
request
request stop
requiem
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان