خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سکونت داشتن
[فعل]
to reside
/rɪˈzaɪd/
فعل ناگذر
[گذشته: resided]
[گذشته: resided]
[گذشته کامل: resided]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سکونت داشتن
ساکن بودن، اقامت داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اقامت کردن
زندگی کردن
ساکن بودن
سکنی گزیدن
سکونت داشتن
formal
1.Their passports do not give them the right to reside in Britain.
1. گذرنامههای آنها به آنها اجازه سکونت داشتن در بریتانیا را نمیدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
reshuffle
reshape
resettlement
resettle
reset
residence
residence permit
residency
resident
residential
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان