خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مسئولیت
[اسم]
responsibility
/rɪˌspɑn.səˈbɪl.ət̬.i/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مسئولیت
وظیفه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تقصیر
وظیفهشناسی
وظیفه
مسئولیت
عهده
بار
1.It is your responsibility to make sure that your homework is done on time.
1. این مسئولیت توست که اطمینان حاصل کنی که تکالیفت سر موقع انجام میشود.
2.Jenny, you have responsibility for clearing up the room after the class.
2. "جنی" تو مسئولیت تمیز کردن اتاق بعد از کلاس را بر عهده داری.
3.She takes her responsibilities as a nurse very seriously.
3. او به عنوان یک پرستار مسئولیتش را خیلی جدی میگیرد.
4.The head of the department has various additional responsibilities.
4. رئیس بخش مسئولیتهای متفاوت اضافه [دیگری] هم دارم.
to claim responsibility (for something)
مسئولیت (چیزی) را پذیرفتن [برعهده گرفتن]
The group claimed responsibility for the bombings.
آن گروه مسئولیت بمبگذاریها را برعهده گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
responsibilities
response
respondent
respond
resplendent
responsible
responsibly
responsive
respray
rest
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان