خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تحریم
2 . اجازه دادن
[اسم]
sanction
/ˈsæŋkʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تحریم
مجازات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تحریم
محاصره اقتصادی
1.The ultimate sanction will be the closure of the restaurant.
1. مجازات نهایی بسته شدن رستوران خواهد بود.
2.We now have an effective sanction against the killing of whales.
2. ما اکنون کشتن نهنگ ها را به صورت لازم الاجرا تحریم کرده ایم.
[فعل]
to sanction
/ˈsæŋkʃn/
فعل گذرا
[گذشته: sanctioned]
[گذشته: sanctioned]
[گذشته کامل: sanctioned]
صرف فعل
2
اجازه دادن
مجوز دادن
مترادف و متضاد
authorize
certify
endorse
ban
1.The government refused to sanction a further cut in interest rates.
1. دولت به کاهش بیشتر نرخ سود مجوز نداد.
تصاویر
کلمات نزدیک
sanctimonious
sanctify
sanctification
sanchez
sanatorium
sanctity
sanctuary
sand
sand castle
sand dune
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان