1 . جداگانه
[قید]

separately

/ˈsep.ə.rət.li/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جداگانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: جدا جداجدا جداگانه مستقلا علیحده
  • 1.Detectives interviewed the men separately.
    1. کارآگاهان جداگانه از آن مردها بازجویی کردند.
  • 2.we went to the party separately.
    2. ما جداگانه به آن مهمانی رفتیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان