خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گردشگر
[اسم]
sightseer
/ˈsaɪtsɪr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گردشگر
توریست
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سیاح
مترادف و متضاد
tourist
1.The city was full of sightseers.
1. شهر پر از گردشگر بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sightseeing
sightsee
sight
sift
sieve
sigmodon hispidus
sign
sign in
sign language
sign off
کلمات نزدیک
sightseeing
sightsee
sights
sightless
sighting
sign
sign a contract
sign for
sign language
sign on
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان