خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همزمان
[صفت]
simultaneous
/ˌsaɪməlˈteɪniəs/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
همزمان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همزمان
1.A simultaneous translation was available through our headphones.
1. ترجمهای همزمان از طریق هدفون برای ما در دسترس بود.
2.There were several simultaneous explosions in different cities.
2. چندین انفجار همزمان در شهرهای مختلف رخ داد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
simulated
simply
simplistic
simplify
simple microscope
simultaneously
sincere
sincerely
sindhi
sinew
کلمات نزدیک
simultaneity
simulator
simulation
simulate
sims
simultaneous translator
simultaneously
simurgh
sin
sina
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان