خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ساختن
2 . قرار دادن
[فعل]
to situate
/ˈsɪtʃueɪt/
فعل گذرا
[گذشته: situated]
[گذشته: situated]
[گذشته کامل: situated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ساختن
در مکان خاصی ساختن
formal
1.They plan to situate the bus stop at the corner of the road.
1. آنها قصد دارند ایستگاه اتوبوس را در نبش خیابان بسازند.
2
قرار دادن
در نظر گرفتن
formal
1.Let me try and situate the events in their historical context.
1. بگذارید تلاش کنم و وقایع را در بافت تاریخی خود قرار دهم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sitting room
sittidae
sitter
sitta
site
sitz bath
sium sisarum
six
six-pack
sixer
کلمات نزدیک
sitting tenant
sitting room
sitting in a catbird seat
sitting duck
sitting
situated
situation
situation comedy
situations vacant
six
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان