خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دندانقروچه کردن
2 . با عصبانیت صحبت کردن
[فعل]
to snarl
/snɑːrl/
فعل ناگذر
[گذشته: snarled]
[گذشته: snarled]
[گذشته کامل: snarled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دندانقروچه کردن
خرخر کردن (حیوانات به نشانه تهدید)
1.The dog snarled at the stranger.
1. سگ به آدم غریبه خرخر کرد.
2
با عصبانیت صحبت کردن
با کجخلقی حرف زدن، بد حرف زدن
1.I used to snarl at anyone I disliked.
1. من عادت داشتم با هرکسی که بدم میآمد، با کجخلقی حرف بزنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
snare drum
snare
snapshot
snappy
snapper
snarl-up
snatch
snazzy
sneak
sneaker
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان