خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مشاجره
[اسم]
spat
/spæt/
قابل شمارش
1
مشاجره
جدل، دعوا، جر و بحث
1.She was having a spat with her brother about who should do the washing up.
1. او داشت با برادرش بر سر اینکه چه کسی باید ظرفها را بشوید جر و بحث میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
spasmodic
spasm
spartan
sparta
sparsely
spate
spatial
spatter
spatula
spaulding
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان