خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کشدار
2 . جهنده
3 . پرانرژی و با اعتمادبهنفس
[صفت]
springy
/ˈsprɪŋi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: springier]
[حالت عالی: springiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کشدار
فنری، قابلارتجاع
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فنری
1.The grass was soft and springy.
1. چمن نرم و قابلارتجاع بود.
2
جهنده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جهنده
3
پرانرژی و با اعتمادبهنفس
سرزنده و پرجستوخیز
1.He left the room with a springy step.
1. او اتاق را با قدم(های) پرانرژی [سرزنده و جستوخیزکنان] ترک کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
springtime
springboks
springbok
springboard
spring-clean
sprinkle
sprinkle the soup with chopped parsley.
sprinkler
sprinkling
sprint
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان