خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تعقیب
[اسم]
stalking
/ˈstɔːkɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تعقیب
مزاحمت
1.An undercover detective said ‘Stalking has become a problem that we must take seriously.’
1. یک کارآگاه مخفی گفت "مزاحمت یک مشکل بزرگی شده است که باید جدی گرفته شود."
2.the deer stalking season
2. فصل تعقیب آهو
تصاویر
کلمات نزدیک
stalker
stalk
stalemate
stale
stalagmite
stall
stallion
stalls
stalwart
stamen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان