خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سفت
2 . انعام ندادن
[صفت]
stiff
/stɪf/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: stiffer]
[حالت عالی: stiffest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سفت
خشک، سخت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بدون انعطاف
سفت
شق
1.If the dough is stiff, add more cream.
1. اگر خمیر سفت است، خامه بیشتر (به آن) اضافه کنید.
a stiff neck
گردن خشک [گرفته]
[فعل]
to stiff
/stɪf/
فعل گذرا
[گذشته: stiffed]
[گذشته: stiffed]
[گذشته کامل: stiffed]
صرف فعل
2
انعام ندادن
کم انعام دادن
informal
1.That waiter is so unpleasant, I bet he always gets stiffed.
1. آن پیشخدمت خیلی بدرفتار است، مطمئن هستم که همیشه کم انعام میگیرد [به او کم انعام میدهند].
توضیحاتی در رابطه با stiff
از واژه stiff در این مفهوم، معمولا در ترکیب stiff a waiter در مفهوم «به پیشخدمت انعام ندادن» استفاده میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
sticky tape
sticky label
sticky fingers
sticky
sticks
stiff drink
stiff-necked
stiffen
stiffly
stiffness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان