خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شقورق راه رفتن
[فعل]
to strut
/strʌt/
فعل ناگذر
[گذشته: strutted]
[گذشته: strutted]
[گذشته کامل: strutted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شقورق راه رفتن
با تکبر راه رفتن، خرامیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چمیدن
خرامیدن
مترادف و متضاد
swagger
1.He strutted about the yard, thinking himself master of universe.
1. او با تکبر در حیاط راه می رفت، خود را صاحب جهان می پنداشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
strung up
strung out
strum a guitar
strum
struggle
strut one's stuff
stub
stubble
stubbly
stubborn
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان