خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فرونشست زمین
[اسم]
subsidence
/ˈsʌbsɪdns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فرونشست زمین
1.The buildings were insured against fire, subsidence and earthquakes.
1. ساختمانها دربرابر آتش سوزی، فرونشست زمین و زمین لرزه بیمه شده بودند.
2.The road was closed because of subsidence.
2. جاده به خاطر فرونشست زمین بسته شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
subside
subset
subservient
subsequently
subsequent
subsidiarity
subsidiary
subsidize
subsidized
subsidy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان