خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حامی
[اسم]
supporter
/səˈpɔːrt̬.ər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حامی
طرفدار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پشتیبان
حامی
یاور
هوادار
هواخواه
طرفدار
مشوق
1.Supporters of the bill expect it to pass.
1. حامیانه این لایحه انتظار تصویب شدن آن را دارند.
تصاویر
کلمات نزدیک
support group
support a claim
support
supply-side
supply department
supporting
supportive
suppose
supposed
supposedly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان