خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازمانده
[اسم]
survivor
/sərˈvɑɪ.vər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بازمانده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازمانده
1.He was the sole survivor of the plane crash.
1. او تنها بازمانده سقوط هواپیما بود.
2.She's a survivor of cancer.
2. او بازماندهای [نجاتیافتهای] از سرطان است.
تصاویر
کلمات نزدیک
surviving
survive
survival of the fittest
survival
surveyor
susan
susceptibilities
susceptibility
susceptible
sushi
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان