خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مشکوک
[صفت]
suspicious
/səˈspɪʃ.əs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more suspicious]
[حالت عالی: most suspicious]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مشکوک
شک برانگیز، شکاک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بدگمان
بودار
ظنین
مشکوک
مترادف و متضاد
sceptical
suspicious of/about somebody/something
مشکوک به/درباره کسی/چیزی
1. They became suspicious of his behavior and contacted the police.
1. آنها به رفتار او مشکوک بودند و به پلیس زنگ زدند.
2. They were suspicious about my past.
2. آنها درباره گذشته من مشکوک بودند.
to make somebody suspicious
کسی را مشکوک کردن [شک کسی را برانگیختن]
His reluctance to answer my questions made me suspicious.
کوتاهی او در جواب دادن به سوالات من من را مشکوک کرد.
to find something/somebody suspicious
چیزی/کسی شکبرانگیز بودن
I don't really find it suspicious that he isn't home yet.
برایم شک برانگیز نیست که او هنوز خانه نیست [نیامده است].
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
suspicion
suspensory bandage
suspensory
suspensor
suspensive
suspiciously
suspiciousness
suspiration
suspire
suss out
کلمات نزدیک
suspicion
suspension bridge
suspension
suspense
suspenders
suspiciously
suss
suss out
sustain
sustainability
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان