1.The students were pleased about the easy chemistry test.
1.
دانشجویان از امتحان آسان شیمی راضی بودند.
an IQ/intelligence/aptitude test
تست آی کیو/هوش/استعداد
to take/do a test
امتحان دادن
test on something
امتحانی در مبحث چیزی...
a test on irregular verbs
امتحانی در مبحث افعال بیقاعده
to pass/fail a test
آزمون را گذراندن [قبول شدن]/نگذراندن [قبول نشدن]
He passed the written test.
او در آزمون کتبی قبول شد.
a blood/urine test
آزمایش خون/ادرار
کاربرد اسم test به معنای آزمون، امتحان، آزمایش
از معانی اسم test در فارسی "آزمون"، "امتحان"، "آزمایش" را میتوان نام برد. به طور کلی به عمل سنجش علم یا دانش و یا توانایی کسی از طریق پرسیدن سوالاتی به خصوص و یا درخواست اجرای اعمال و یا فعالیتهایی مرتبط از آنها است. واژه test هم میتواند به یک امتحان کلاسی ساده اشاره داشته باشد و هم به یک آزمایش علمی بسیار پیچیده. مثال:
".He passed the written test" (او در آزمون کتبی قبول شد.)
".The students were pleased about the easy chemistry test" (دانشجویان از امتحان آسان شیمی راضی بودند.)
نکته: واژه test در مفهوم آزمایش بیشتر به سنجش عملکرد چیزی یا فرایندی و یا اندازهگیری چیزی بر اساس معیاری مشخص اشاره دارد. مثال:
"a blood test" (آزمایش خون)
"a nuclear test" (آزمایش هستهای)
2
محک
سنجش
مترادف و متضاد
analysis
assessment
evaluation
examination
test of something
محک چیزی
This project will be a real test of his ability.
این پروژه محکی واقعی بر توانایی او خواهد بود.
کاربرد اسم test به معنای محک
یکی از معادل اسم test "محک" است. test یا محک در اینجا به معنای سنجش است، سنجشی که بر اساس معیار بهخصوصی انجام میشود و معمولا توانایی و یا قدرت یک فرد را میسنجد. مثال:
".This project will be a real test of his ability" (این پروژه محکی واقعی بر توانایی او خواهد بود.)
You'll be tested on all the areas you've studied this semester.
از همه بخشهایی که در این ترم خواندهاید از شما امتحان گرفته خواهد شد.
کاربرد فعل test به معنای امتحان گرفتن
فعل test در مفهوم "امتحان گرفتن" بیشتر در زمینههای آموزشی استفاده میشود. فعل test در این معنا اشاره به سنجیدن سطح آمادگی دانشآموزان یک مقطع به خصوص، در درسی مشخص دارد که این سنجش یا به صورت کتبی است و یا به صورت شفاهی و عملی. مثال:
".You'll be tested on all the areas you've studied this semester" (از همه بخشهایی که در این ترم خواندهاید از شما امتحان گرفته خواهد شد.)
مترادف و متضاد
analysis
evaluation
experiment
inquiry
trial
to test something
چیزی را آزمایش کردن
Test your brakes regularly.
ترمزهای خود را منظم آزمایش کنید.
to test something on something/somebody
چیزی را روی چیزی/کسی آزمایش کردن
None of our products are tested on animals.
هیچ کدام از محصولات ما روی حیوانات آزمایش نشده است.
to test something out
چیزی را امتحان کردن [محک زدن]
They opened a single store in Europe to test out the market.
آنها یک مغازه در اروپا باز کردند تا بازار را امتحان کنند [محک بزنند].
کاربرد فعل test به معنای آزمایش کردن و امتحان کردن
فعل test در مفهوم "آزمایش کردن" و "امتحان کردن" به معنای سنجش اندازه چیزی یا عملکرد کسی اشاره دارد. از این فعل بیشتر برای بیان فرایندهای علمی و تجربی استفاده میشود. گاهی اوقات این سنجش با دستگاه و گاهی نیز توسط انسان صورت میگیرد. مثال:
".None of our products are tested on animals" (هیچ کدام از محصولات ما روی حیوانات آزمایش نشده است.)
5
محک زدن
مترادف و متضاد
analyze
assess
check
to test something/somebody
چیزی/کسی را محک زدن
This next match will really test them.
این مسابقه بعدی واقعا آنها را محک خواهد زد.
کاربرد فعل test به معنای محک زدن
فعل test در مفهوم "محک زدن" اشاره به سنجیدن توانایی و دانش یک فرد در زمینهای بخصوص است. این سنجش میتواند یا با پرسیدن سوالاتی مرتبط از آن فرد مورد نظر صورت گیرد یا با درخواست انجام فعالیتی بخصوص از او. مثل:
".This next match will really test them" (این مسابقه بعدی واقعا آنها را محک خواهد زد.)
".Tomorrow I will test your strength" (فردا قدرتت را محک میزنم.)