خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کسی را به خطر انداختن
[جمله]
throw someone to the wolves
/θroʊ ˈsʌmˌwʌn tu ðə wʊlvz/
1
کسی را به خطر انداختن
کسی را به دردسر انداختن
1.He decided to throw his co-worker to the wolves when he asked him to go and see the manager.
1. او تصمیم گرفت همکارش را به دردسر بیندازد وقتی از او خواست که برود مدیر را ببیند.
تصاویر
کلمات نزدیک
throw someone in the slammer
throw out
throw oneself into something
throw oneself at someone's feet
throw one's guts up
throw up
throw up one's hands
throw-in
throwaway
throwback
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان