خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مشقت
[اسم]
travail
/trəˈveɪl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مشقت
کار طاقت فرسا، درد زایمان
مترادف و متضاد
hardship
labor
1.a woman in travail
1. زنی که درد زایمان دارد.
2.an advice for those who are in great sorrow and travail.
2. یک نصیحت برای آنهایی که در اندوه و مشقت شدید هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
traumatize
traumatic memory
traumatic
trauma
trattoria
travel
travel agency
travel agent
travel arrangements
travel bag
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان