خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نامناسب
2 . مریضاحوال
[صفت]
unfit
/ʌnˈfɪt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: unfitter]
[حالت عالی: unfittest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نامناسب
فاقد صلاحیت
1.He's still unfit for work.
1. او هنوز برای کار (کردن) فاقد صلاحیت است [صلاحیت کار کردن ندارد].
2.The building was declared unfit for human habitation.
2. آن ساختمان برای سکونت انسان نامناسب اعلام شد.
2
مریضاحوال
فاقد سلامت (از نظر جسمی)
1.She doesn't get enough exercise, that's why she's so unfit.
1. او بهاندازه کافی ورزش نمیکند، برای همین آنقدر مریضاحوال است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
unfinished
unfeasible
unfearing
unfastened
unfasten
unflattering
unfluctuating
unfold
unfortunately
unfriendly
کلمات نزدیک
unfinished
unfettered
unfeigned
unfeeling
unfeasible
unflattering
unfocused
unfold
unforeseeable
unforeseen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان