خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اتحادیه
2 . ادغام
3 . ازدواج
4 . مهره ماسوره
5 . اتحاد
[اسم]
union
/ˈjuːn.jən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اتحادیه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتحادیه
مترادف و متضاد
association
coalition
league
1.Do you know the American Civil Liberties Union?
1. آیا تو اتحادیه آزادیهای مدنی امریکا را میشناسی؟
2.I've joined the union.
2. من به اتحادیه پیوستهام.
a teachers' union
اتحادیه معلمان
It earned an angry response from a teachers' union leader
من واکنشی خصمانه از رییس اتحادیه مربیان دریافت کردم.
2
ادغام
پیوستگی، الحاق، اتصال
مترادف و متضاد
merger
unification
separation
1.He was opposed to closer political or economic union with Europe.
1. او با ادغام سیاسی و اقتصادی بیشتر با اروپا مخالف بود.
2.They tried to make the union of the groups into one organization
2. آنها برای ادغام گروهها (و تبدیل آنها) به یک سازمان تلاش کردند.
3
ازدواج
وصلت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وصلت
وصال
old use
مترادف و متضاد
marriage
1.Their union was blessed with six children.
1. وصل آنها با شش بچه متبرک شد.
2.They were happy by the that union.
2. آنها از آن وصلت خوشحال بودند.
4
مهره ماسوره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مهره ماسوره
5
اتحاد
وحدت، همبستگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتحاد
اتفاق
مترادف و متضاد
accord
unison
unity
تصاویر
کلمات نزدیک
uninviting
uninvited
uninterrupted
uninteresting
uninterested
union jack
unionism
unionist
unique
uniquely
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان