خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . از روی بیمیلی
[قید]
unwillingly
/ʌnˈwɪlɪŋli/
غیرقابل مقایسه
1
از روی بیمیلی
با کراهت
1.He unwillingly agreed to take her home.
1. او از روی بیمیلی موافقت کرد که او را به خانه ببرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
unwilling
unwieldy
unwholesome
unwell
unwelcome
unwillingness
unwind
unwise
unwisely
unwitting
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان