خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کمر
[اسم]
waist
/weɪst/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کمر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کمری
کمر
1.He put his arms around her waist.
1. او دستهایش را دور کمر دختر گذاشت.
a narrow waist
کمر باریک
تصاویر
کلمات نزدیک
wail
waif
wahhabism
wagtail
wagon
waistband
waistcoat
waistline
wait
wait for the dust to settle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان