Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . نقونوق کردن
2 . زوزه کشیدن
[فعل]
to whine
/waɪn/
فعل ناگذر
[گذشته: whined]
[گذشته: whined]
[گذشته کامل: whined]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نقونوق کردن
آهوناله کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
غرغر کردن
1.The children were whining all afternoon.
1. بچهها تمام بدازظهر داشتند نقونوق میکردند.
2
زوزه کشیدن
1.The dog was whining outside the door.
1. سگ داشت پشت در زوزه میکشید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
whinchat
whinberry
whimsy
whimsically
whimsicality
whiner
whiney
whinge
whinny
whinstone
کلمات نزدیک
whimsy
whimsical
whimper
whim
whilst
whinge
whinny
whip
whip up
whip-round
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان