خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زنانگی
[اسم]
womanhood
/ˈwʊmənhʊd/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زنانگی
زنی، زن بودن، خانم بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زنی
1.He watched his daughters grow to womanhood.
1. او دخترانش را دید که بزرگ شدند و خانم شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
woman
wolverine
wolfish
wolfhound
wolf whistle
womanizer
womankind
womanly
womb
wombat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان