خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خشم
[اسم]
wrath
/ræθ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خشم
غیظ، غضب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خشم
غضب
غیظ
قهر
formal
old use
مترادف و متضاد
anger
fury
rage
good humour
happiness
1.After Ernie's wrath subsided, we were able to tell him what happened. 5
1. بعد از اینکه که خشم "ارنی" فروکش کرد، ما قادر بودیم که به او بگوییم چه اتفاقی افتاده است.
2.Anticipating Father's wrath, we tried to give him the news slowly.
2. (با) پیش بینی خشم پدر، سعی کردیم که خبرها را به آرامی به او بدهیم.
3.There is no rage like the wrath of an angry bear.
3. هیچ خشمی مانند خشم یک خرس عصبانی نیست.
تصاویر
کلمات نزدیک
wrasse
wrapping paper
wrapping
wrapper
wrapped up
wrathful
wreak
wreath
wreathe
wreck
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان