1 . با بیچارگی 2 . به‌طرز بدی
[قید]

wretchedly

/ˈretʃɪdli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more wretchedly] [حالت عالی: most wretchedly]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با بیچارگی با درماندگی، با حال نزار

  • 1.‘I’m so sorry,’ she said wretchedly.
    1. او با درماندگی گفت: «خیلی شرمنده‌‌ام.»

2 به‌طرز بدی به‌طرز اسفناکی

formal
  • 1.They were wretchedly under-equipped for such a journey.
    1. آنها برای چنان سفری، به‌طرز اسفناکی فاقد تجهیزات بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان