خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (باموفقیت) به پایان رساندن
[فعل]
to accomplish
/əˈkɑmplɪʃ/
فعل گذرا
[گذشته: accomplished]
[گذشته: accomplished]
[گذشته کامل: accomplished]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(باموفقیت) به پایان رساندن
تکمیل کردن، انجام دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
موفق شدن
مترادف و متضاد
fulfil
to accomplish something
چیزی را به پایان رساندن
1. He accomplished the dangerous mission.
1. او، آن عملیات خطرناک را (باموفقیت) به پایان رساند.
2. to accomplish a design
2. تکمیل کردن یک طرح
mission accomplished
مأموریت انجام شد
That's it. Mission accomplished.
همین است [تمام]. مأموریت انجام شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
accompany
accompanist
accommodations
accommodation
accommodating
accomplished
accomplishment
according to cocker
accordion
accoucheuse
کلمات نزدیک
accomplice
accompanying
accompany
accompanist
accompaniment
accomplished
accomplisher
accomplishment
accomptant
accord
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان