1 . فراوان
[صفت]

ample

/ˈæmpəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: ampler] [حالت عالی: amplest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فراوان کافی، مفصل

formal
مترادف و متضاد abundant adequate sufficient insufficient meagre
  • 1.She's had ample time to get the work done.
    1. او زمان کافی برای تمام کردن کارش داشت.
  • 2.There is ample evidence that the young man was speeding when the accident occurred.
    2. شواهد فراوان موجود است که مرد جوان موقع وقوع تصادف سرعت (غیرمجاز) داشته است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان